چیستا حسینیچیستا حسینی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

مادرانه

بد ترین زرد دنیا

نمیدونم چرا,از همون روز اول که به دنیا اومدی حس میکردم زردی… و این رنگ صورتت عاریه ست انگار… هرچی گفتم زرده ها, همه گفتن نه بابا همه ی بچه ها اینطورن تا اینکه بردیم برای تست تیرویید و شنوایی سنجی, اونجا گفتن زردی داری و باید دکتر چک کنه ساعت یک بود اما با بابایی هر دو بردیمت دکتر بیلی روبینت ۱۹ بود و این یعنی بستری دکتر نصری هر چه تلاش کرد منو آروم کنه بیفایده بود قول داد اگه امشب موندی و بهتر شدی فردا ترخیصت کنه منم گریون و داغون واسه دخمل فسقلیم رفتم خونه تا آماده شیم بریم بیمارستان همش به چشات نگاه میکردم که سفیدیشون به زردی میزد, بدترین زرد دنیا تو قشنگترین چشای دنیا چی میخواست؟'؟؟ دستگاهو دوست نداشتی ...
31 شهريور 1393

اولین دردسر مامان

جمعه بود و چهارمین روز تولدت چهار روز از اون روز و شب سخت تولدت گذشته بود,هنوز به گریه نکردن بدو تولدت فکر میکردم با خودم فکر میکردم شاید دنیا قراره جای قشنگی برای تو باشه که گریه نکردی خونه ننه اینا بودیم من و تو و بابا بقیه رفته بودن بیرون همینطور غرق فکر بودم و همزمان پوشکتم عوض میکردم یه هو حس کردم یه چیزی خورد به دستمو افتاد گوشه رختخوابت چشام گرد شدن داشتم از ترس و استرس قالب تهی میکردم چشام چیزی رو که میدید پردازش نمیکرد,هر چه دانسته هامو مرور میکردم با عقلم جور در نمی اومد مگه میشه به این زودی نافت بیفته,با خودم گفتم دیدی ناف بچه مو کندم,چرا تو این شرایط باید تنها باشم سریع زنگ زدم به سوگند و با بغض گفتم :سوگند!...
31 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد